دریای طنجهلغتنامه دهخدادریای طنجه . [ دَرْ ی ِ طَ ج َ ] (اِخ ) بحرالطنجه . بحرالروم . رجوع به بحرالطنجه و بحرالروم ذیل بحر شود.
زقاقلغتنامه دهخدازقاق . [ زُ ] (ع اِ) کوچه و گاهی مؤنث آید. ج ، زُقّان ، اَزِقَّة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوچه و برزن و معبر تنگ و کوچه ٔ بن بست . (ناظم الاطباء) (از اقرب ا
طنجةلغتنامه دهخداطنجة. [ طَ ج َ ] (اِخ ) شهری است بکرانه ٔ دریای مغرب . (منتهی الارب ). شهری است درجانب مغرب نزدیک بکوه قاف . (برهان ). شهری است در بن کوه قاف . (معرب تنگه ) نام
زقاقلغتنامه دهخدازقاق . [ زَ ](اِخ ) راه دریا میان طنجه و جزیره ٔ خضرا به مغرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دریای زقاق . خلیج زقاق . بحرالزقاق : و هذا الخلیج (الفاصل بین سبته و
فاسلغتنامه دهخدافاس . (اِخ ) شهر مشهور بزرگی است بر کرانه ٔ دریای مغرب ، و بزرگترین شهر مراکش شمرده میشود. در بین دو کوه قرار گرفته و عمارات بلند در آن وجود دارد. سمت غربی آن ت
غریرهلغتنامه دهخداغریره . [ ] (اِخ ) به قول صاحب مجمل التواریخ جزیره ای است در دریای مغرب برابر اندلس ، که از آن خلیجی بیرون آید، عرض آن هفت میل ، میان اندلس و طنجه ، و آن را شطی