دریافتفرهنگ فارسی عمید۱. = دریافتن۲. گرفتن.۳. گرفتن پول یا چیز دیگر از کسی.۴. پی بردن به امری یا مطلبی؛ ادراک؛ فهم.
دریافتلغتنامه دهخدادریافت . [ دَرْ ] (مص مرکب مرخم ) دریافتن . وجد. وجدان . یافت . (یادداشت مرحوم دهخدا). درک .دریابیدن : و نگر تا این سخن سرسری نشنوی که از دریافت سعادت محروم مانی . (جامع الستین ). به دریافت دولت مشاهدت و سعادت ملاقات بغایت آرزومند می باشد. (منشآت خاقان
دریافتفرهنگ فارسی عمید۱. = دریافتن۲. گرفتن.۳. گرفتن پول یا چیز دیگر از کسی.۴. پی بردن به امری یا مطلبی؛ ادراک؛ فهم.
دریافتلغتنامه دهخدادریافت . [ دَرْ ] (مص مرکب مرخم ) دریافتن . وجد. وجدان . یافت . (یادداشت مرحوم دهخدا). درک .دریابیدن : و نگر تا این سخن سرسری نشنوی که از دریافت سعادت محروم مانی . (جامع الستین ). به دریافت دولت مشاهدت و سعادت ملاقات بغایت آرزومند می باشد. (منشآت خاقان
اندریافتلغتنامه دهخدااندریافت . [ اَ دَ ] (مص مرکب ) دریافت . ادراک . (فرهنگ فارسی معین ). وجدان . قوه ٔ مدرکه . (یادداشت مؤلف ): و با آنکه کمال معقولات اندروی (نفس ) نیست دردمنداست و به آن کمالی که دارد خوشی یابست بطبع خویشتن ولیکن تا اندر تن است از اندریافت خوشی و درد مشغول است . (دانشنامه علا
تیزدریافتلغتنامه دهخداتیزدریافت . [ دَرْ ] (ص مرکب ) تیزفهم . لَقِن . زودیاب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تیزی دریافتلغتنامه دهخداتیزی دریافت . [ ی ِ دَرْ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سهولت ادراک . (ناظم الاطباء). لَقن . (منتهی الارب از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
دریافتفرهنگ فارسی عمید۱. = دریافتن۲. گرفتن.۳. گرفتن پول یا چیز دیگر از کسی.۴. پی بردن به امری یا مطلبی؛ ادراک؛ فهم.
دریافتلغتنامه دهخدادریافت . [ دَرْ ] (مص مرکب مرخم ) دریافتن . وجد. وجدان . یافت . (یادداشت مرحوم دهخدا). درک .دریابیدن : و نگر تا این سخن سرسری نشنوی که از دریافت سعادت محروم مانی . (جامع الستین ). به دریافت دولت مشاهدت و سعادت ملاقات بغایت آرزومند می باشد. (منشآت خاقان