درگاه سکانrudder hole, rudder port, helm portواژههای مصوب فرهنگستانسوراخی در عرشۀ شناور در بالای محفظۀ محور سکان که سر محور سکان از آن عبور میکند
پشتبند درگاه سکانhelm port transomواژههای مصوب فرهنگستانالوار یا قطعهای فلزی برای تقویت درگاه سکان
درگاهلغتنامه دهخدادرگاه . [ دَ ] (اِ مرکب ) (از: در + گاه ، پسوند مکان ) درگه . آن جای خانه که در است . مقابل پیشگاه . (یادداشت مرحوم دهخدا). آستانه ٔ در و جلو در و حضرت عتبه . (
پشتبند درگاه سکانhelm port transomواژههای مصوب فرهنگستانالوار یا قطعهای فلزی برای تقویت درگاه سکان
شاهلغتنامه دهخداشاه . (اِ) پادشاه و ملک بود. (لغت فرس اسدی ). پادشاه . (صحاح الفرس ).پادشاه را گویند. (معیار جمالی ) (از مؤید الفضلاء).آنکه بر کشوری پادشاهی و سلطنت کند. تاجور
سانلغتنامه دهخداسان . (اِ) سنگی بود که بدان کارد و شمشیر و امثال آن را تیز نمایند و آن را فسان نیر نامند. (جهانگیری ) (صحاح الفرس ). سنگی بود که با آن کارد تیز کنند و بتازی آن
خرکاهلغتنامه دهخداخرکاه . [ خ َ ] (معرب ، اِ) معرب خرگاه . رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 262 و 264 شود : هفت خاتون را در این خرکاه سبزراه این درگاه والا دیده ام . خاقانی .بر درش بسته
تمامیلغتنامه دهخداتمامی . [ ت َ ] (ق ، اِ) همگی . (ناظم الاطباء). همه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سرتاسر : تمامی بگفتم من این داستان بدان سان که بشنیدم از باستان . فردوسی .ویع