درکیلغتنامه دهخدادرکی . [ ] (اِخ ) نام شاخه ای از تیره ٔ عیسی وند هیهاوند از طایفه ٔچهارلنگ بختیاری . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 77).
درکیلغتنامه دهخدادرکی . [ دَ / دَرَ ] (ع اِ) در اصطلاح امروزین عرب زبانان ، یک تن درک . یک تن ژاندارم . (از المنجد). و رجوع به درک شود.
درکیلغتنامه دهخدادرکی . [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل واقع در 6 هزارگزی شمال بنجار و دو هزارگزی راه مالرو جلال آباد به زابل ، با 804 تن سکنه . آب آن از رود
درکیلغتنامه دهخدادرکی . [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اورامان بخش رزاب شهرستان سنندج واقع در 23 هزارگزی شمال باختر رزاب و 9 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو مریوان به رزاب ، با
درکی بالائیلغتنامه دهخدادرکی بالائی . [ دِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 2 هزارگزی باختر شیراز، با 134 تن سکنه . آب آن از قنات وراه آن فرعی است . (از
درکی فرحلغتنامه دهخدادرکی فرح . [ دِ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 2 هزارگزی جنوب باختری شیراز. آب آن از قنات وراه آن فرعی است . (از فرهنگ
درکی بالائیلغتنامه دهخدادرکی بالائی . [ دِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 2 هزارگزی باختر شیراز، با 134 تن سکنه . آب آن از قنات وراه آن فرعی است . (از
درکی فرحلغتنامه دهخدادرکی فرح . [ دِ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 2 هزارگزی جنوب باختری شیراز. آب آن از قنات وراه آن فرعی است . (از فرهنگ
آمیزهسازی شنیداریauditory blendingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی درکی که در آن واجهای یک واژه در ترکیب با یکدیگر بهصورت یک کلمه درک میشود
ارتباط شفاهیoral communication, OC 2واژههای مصوب فرهنگستاننوعی ارتباط برای تبادلات درکی و بیانی که به جای زبان اشاره بر گفتار تأکید دارد
شناخت مشترکcommon knowledgeواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعاتی در یک بازی که همۀ بازیگران درکی یکسان از آن دارند، یعنی همۀ بازیگران از اطلاعاتی که دیگر بازیگران دارند آگاهی دارند و از آگاهی آنان نسبت به آگاهی خود ن