درکلةلغتنامه دهخدادرکلة. [ دِ رَ ل َ ] (ع اِ) بازیچه ای است مر عجم را، یا نوعی از پاکوبی است ، یا این لغت حبشیه است . (منتهی الارب ). ابن درید در الجمهرة گوید که آن بازیچه ای است
درقلةلغتنامه دهخدادرقلة. [ دِ رَ ل َ ] (معرب ، اِ) بازیی است مر طفلان را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بازیی است ایرانیان را و آن معرب است . (ازذیل اقرب الموارد از لسان ). و
لنگ و لوکلغتنامه دهخدالنگ و لوک . [ ل َ گ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لنگ آن است که پای او معیوب باشد و لوک آنکه بهر دو کف دست و زانو راه رود. (حاشیه ٔ مثنوی ) : در چنین بند لنگ مانده و
دبکلةلغتنامه دهخدادبکلة. [ دَ ک َ ل َ ] (ع مص ) گرد آوردن شتران پراکنده را از اطراف . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ).
دربلةلغتنامه دهخدادربلة. [ دَ ب َ ل َ ] (ع مص ) نواختن دهل . (از منتهی الارب ). زدن طبل را. (از اقرب الموارد). || نوعی از رفتار. (منتهی الارب ). نوعی از مشی و راه رفتن . (از اقرب