درکشلغتنامه دهخدادرکش . [ دَ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سملقان بخش مانه شهرستان بجنورد واقع در 40 هزارگزی جنوب باختری مانه و سر راه شوسه ٔ عمومی بجنورد به نردین ، با 114 تن
درکشواژهنامه آزاد(با زبر نخست و سکون دوم و زیر سوم) حس، آگهش، دریافت، احساس، درکشیدن یا به خود درکشیدن، دریافت کردن، برکشیدن و آگاهی از بیرون و پیرامون.
درکشیدنلغتنامه دهخدادرکشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ](مص مرکب ) کشیدن . ساختن . برآوردن . محیط کردن . گرد چیزی درآوردن ، چون دیوار و سور : حدود بخارادوازده فرسنگ است اندر دوازده فرسنگ
امتصدیکشنری عربی به فارسیدرکشيدن , دراشاميدن , جذب کردن , فروبردن , فراگرفتن , جذب شدن (غدد) , کاملا فروبردن , تحليل بردن , مستغرق بودن , مجذوب شدن در
درکشیدگیلغتنامه دهخدادرکشیدگی . [ دَ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) انقباض و کوتاهی و تقلص . (ناظم الاطباء). و رجوع به درکشیدن شود.