درکردنلغتنامه دهخدادرکردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) داخل کردن . در درون نهادن . بدرون دفع کردن . در میان راندن و داخل کنانیدن و بدرون آوردن . (ناظم الاطباء): قضا را بر در شهری به
درکردنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بیرون کردن؛ خارج کردن.۲. شلیک کردن.۳. [قدیمی] داخل کردن.۴. [قدیمی] مخلوط کردن.
در کردنواژهنامه آزاددُر کردن یک فعل مرکب لری است و به معنای پایین فرستادن جسمی از یک سطح به سطحی با ارتفاع کمتر است در حالی شخصی که جسم را به پایین میفرستد نهایت سعی خود را در کنت
توپ درکردنلغتنامه دهخداتوپ درکردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول مردم ، تیراندازی با توپ . توپ زدن . توپ انداختن . به صدا درآوردن توپ اطلاع مردم را، چنانکه پیش از این درهنگام افط
نبتةدیکشنری عربی به فارسیدرکردن (گلوله وغيره) , رها کردن (از کمان وغيره) , پرتاب کردن , زدن , گلوله زدن , رها شدن , امپول زدن , فيلمبرداري کردن , عکسبرداري کردن , درد کردن , سوزش داشتن
توپ درکردنلغتنامه دهخداتوپ درکردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول مردم ، تیراندازی با توپ . توپ زدن . توپ انداختن . به صدا درآوردن توپ اطلاع مردم را، چنانکه پیش از این درهنگام افط
غربال درکردنلغتنامه دهخداغربال درکردن . [ غ ِ / غ َ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بوجار کردن . غربال زدن . غربال کردن .
نام درکردنلغتنامه دهخدانام درکردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . (ناظم الاطباء). به نیکنامی در همه جا نامور شدن . (آنندراج ).