درپوشیدنلغتنامه دهخدادرپوشیدن . [دَ دَ ] (مص مرکب ) پوشیدن . در بر کردن . بتن کردن . اکتساء. (المصادر زوزنی ). لُبس : دروقت بیامدم و جامه درپوشیدم و خری زین کرده بودند برنشستم و برا
درجوشیدنلغتنامه دهخدادرجوشیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) جوشیدن . غوغا کردن . طغیان کردن . سر کشیدن . از هر سوی فرازآمدن : اگر این مرد خود برافتد خویشان و مردم وی [ بودلف عجلی ] خاموش ن
درکوشیدنلغتنامه دهخدادرکوشیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) کوشیدن : آنانکه به کار عقل درمی کوشندهیهات که جمله گاونر می دوشند. خیام .رجوع به کوشیدن شود.
دروشیدنواژهنامه آزادلرزیدن (پهلوی) دِروشیدَن، دِرَفشیدَن؛ لرزیدن از ترس یا سرما. (دروشیدن ویژه جاندار است، مثلاً برای زمین لرزه به کار نمی رود.)
ابتیاضلغتنامه دهخداابتیاض . [ اِ ] (ع مص ) خود درپوشیدن . (زوزنی ). خود بر سر گرفتن . کلاه خود بر سر نهادن .
تدججلغتنامه دهخداتدجج . [ ت َ دَج ْ ج ُ] (ع مص ) درپوشیدن تمام سلاح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || ابرناک گردیدن آسمان . (منتهی الارب ) (ناظم
تقمصلغتنامه دهخداتقمص . [ ت َ ق َم ْ م ُ ] (ع مص ) پیراهن درپوشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیراهن درپوشیدن . (دهار) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم ال
است-لاَّملغتنامه دهخدااست-لاَّم . [ اِ ت ِل ْ ] (ع مص ) زره درپوشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). زره پوشیدن . (زوزنی ). || با ناکسان خویشی و مصاهرت کردن . (از منتهی الارب ). از ناکسان زن
ادراعلغتنامه دهخداادراع . [ اِدْ دِ ] (ع مص ) چیزی درپوشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || پوشیدن زره آهن . زره آهنین پوشیدن : و چون آن شیر از ادّراع پوشش جنگ پلنگ رنگ شد و