دروکلغتنامه دهخدادروک . [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سنگان بخش میرجاوه شهرستان زاهدان . واقع در 45هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و کنار راه فرعی میرجاوه به خاش . (از فرهنگ
دروکلغتنامه دهخدادروک . [ دُ ] (اِ) هیزم باریک . (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). تراشه ٔ چوب و تخته . (ناظم الاطباء).
دروکلغتنامه دهخدادروک . [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار. واقع در 36هزارگزی باختر ششتمد و 4 هزارگزی جنوب کال شور، با 298 تن سکنه . آب آن از قنات و
دروکیللغتنامه دهخدادروکیل . [ دَرْ وَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حشون بخش بافت شهرستان سیرجان . واقع در 22هزارگزی باختر بافت و 5هزارگزی شمال راه فرعی بافت به سیرجان . (از فره
دروکرواژهنامه آزاد(زبان پاک) مرکب از درو و کار؛ کسی که کارش درو کردن است، مانند:ستمکر (ستم+کار)؛ آهنکر (آهن+کار)؛ مسکر (مس+کار).
حَصِيدٌفرهنگ واژگان قرآندروکردني - درو شده - بريده شده (از "حصد"به معناي بريدن و درو کردن زراعت. زراعت درو شده را نیز حصيد ميگويند)
دروکیللغتنامه دهخدادروکیل . [ دَرْ وَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حشون بخش بافت شهرستان سیرجان . واقع در 22هزارگزی باختر بافت و 5هزارگزی شمال راه فرعی بافت به سیرجان . (از فره