26 فرهنگ

5041 مدخل


درون

darun

۱. [مقابلِ بیرون] میان چیزی یا جایی.
۲. دل: ◻︎ تا توانی درون کس مخراش / کاندراین راه خارها باشد (سعدی: ۸۳).
۳. [مجاز] ضمیر؛ باطن: ◻︎ درون‌ها تیره شد باشد که از غیب / چراغی برکند خلوت‌نشینی (حافظ: ۹۴۶).

۱. اندر، اندرون، تو، داخل
۲. باطن، نهاد، وجدان ≠ برون، بیرون

a-, bosom, en-, in , inside, into, intra-, intro-, interior, within