دروغ آزمالغتنامه دهخدادروغ آزما. [ دُزْ / زِ ] (نف مرکب ) دروغ آزمای . آزماینده ٔ دروغ . به دروغ پردازنده . دروغگو. رجوع به دروغ آزمای شود.
دروغ آزمائیلغتنامه دهخدادروغ آزمائی . [ دُ زْ / زِ ] (حامص مرکب ) دروغ آزمای . آزمودن دروغ . پرداختن به دروغ . دروغگویی . عمل دروغ آزما : دروغ آزمائی نباشد ز رای که از رای ماند بزرگی ب
دروغ آزمایلغتنامه دهخدادروغ آزمای . [ دُ زْ / زِ ] (نف مرکب ) دروغ آزما. آزماینده ٔ دروغ . دروغگو. کذاب : نکوهیده باشد دروغ آزمای سوی بندگان و بسوی خدای . ابوشکور.به گفتار مرد دروغ آز
دروغ آزمائیلغتنامه دهخدادروغ آزمائی . [ دُ زْ / زِ ] (حامص مرکب ) دروغ آزمای . آزمودن دروغ . پرداختن به دروغ . دروغگویی . عمل دروغ آزما : دروغ آزمائی نباشد ز رای که از رای ماند بزرگی ب
دروغ آزمایلغتنامه دهخدادروغ آزمای . [ دُ زْ / زِ ] (نف مرکب ) دروغ آزما. آزماینده ٔ دروغ . دروغگو. کذاب : نکوهیده باشد دروغ آزمای سوی بندگان و بسوی خدای . ابوشکور.به گفتار مرد دروغ آز
آزمالغتنامه دهخداآزما. [ زْ / زِ ] (نف مرخم ) آزمای . مخفف آزماینده ، و آن گاه که با اسمی مرکب شود، چنانکه در بخت آزما، جنگ آزما، دروغ آزما، رزم آزما، زورآزما، مهرآزما، هجرآزما،
دوستی کردنلغتنامه دهخدادوستی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوستی پیوستن . مودت و محبت داشتن . عهد مودت بستن . (ناظم الاطباء). به راه دوستی و علاقه و محبت رفتن با کسی . دوستدار شدن . مه
گستاخیلغتنامه دهخداگستاخی . [ گ ُ ] (حامص ) دلیری . بی باکی . (از آنندراج ). بی پروایی . جسارت . تهور : نیست از من عجیب گستاخی که تو دادی به اولم دسته . رودکی .به گستاخی از باره آ