دروبلغتنامه دهخدادروب . [ دَ ] (ع ص ) ستور رام ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است ، گویند: جمل دروب و ناقة دروب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یا شتر ماده ای که هر گاه لب او را
دروبلغتنامه دهخدادروب . [ دُ ] (ع اِ) ج ِ دَرب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اصل این کلمه عربی نیست و عرب آنرا به معنی «ابواب » بکار می برد. (از المعرب جوالیقی ). رجوع به درب
دروبندلغتنامه دهخدادروبند. [ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) به معنی بند در و قفل ، به زیادت واو، چنانکه تنومند و برومند. (غیاث ) (آنندراج ). در و دربند. در با جمیع آلات و ادوات مسدود کردن آن
دروبستلغتنامه دهخدادروبست . [ دَ ب َ ] (ن مف مرکب ، ق مرکب ) صاحب غیاث اللغات و به تبع او آنندراج این ترکیب را آورده و به آن معنی «کنایه از تمام یعنی بی تصرف غیری » داده اند، اما
دروبطارسلغتنامه دهخدادروبطارس . [ دَ ب ِ رِ ] (معرب ، اِ) معرب از یونانی . به لغت یونانی رستنیی باشد مانندسرخس و آن بیشتر بر درخت بلوط کهنه پیچیده شود و اگر آنرا با شاخ و برگ و بیخ
دروبطارسفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگیاهی از نوع سرخس با برگهای دراز و طعم تند و تلخ که بر درخت بلوط کهنه میروید و به آن میپیچد که در طب به کار میرود.
درب صفهگویش گنابادی درب صوفه یا به قول مردم گناباد درصوفه روستای کوچکی است که از نظر موقعیت و زیبایی محل دارای اهمیت است و در فاصله 6 کیلومتری روستای زیبد و 30 کیلومتری غرب گناباد
در و باملغتنامه دهخدادر و بام .[ دَ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مجموع خانه از اطاق و صحن و بام . خانه و بخش های اساسی آن : پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب می رود چون سایه هر دم ب
دروبندلغتنامه دهخدادروبند. [ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) به معنی بند در و قفل ، به زیادت واو، چنانکه تنومند و برومند. (غیاث ) (آنندراج ). در و دربند. در با جمیع آلات و ادوات مسدود کردن آن
دروبستلغتنامه دهخدادروبست . [ دَ ب َ ] (ن مف مرکب ، ق مرکب ) صاحب غیاث اللغات و به تبع او آنندراج این ترکیب را آورده و به آن معنی «کنایه از تمام یعنی بی تصرف غیری » داده اند، اما
دروبطارسلغتنامه دهخدادروبطارس . [ دَ ب ِ رِ ] (معرب ، اِ) معرب از یونانی . به لغت یونانی رستنیی باشد مانندسرخس و آن بیشتر بر درخت بلوط کهنه پیچیده شود و اگر آنرا با شاخ و برگ و بیخ
غلالةلغتنامه دهخداغلالة. [ غ َ ل َ ] (ع اِ) دروبطارس . بلوطی . سرخس البلوط. (مفردات ابن البیطار ذیل دروبطارس ). در ترجمه ٔ فرانسوی مفردات : علالة (به عین مهمله ). رجوع به دروبطار