درهمشکستbreakingواژههای مصوب فرهنگستانفروپاشی موج براثر مایل شدن ستیغ موج به جلو در هنگام افزایش ارتفاع متـ . شکست 1
شکستفرهنگ فارسی عمید۱. مغلوب شدن.۲. شکستگی؛ خردشدگی.۳. (زمینشناسی) گسیختگی سنگها و جدا شدن آنها.۴. (فیزیک) انکسار.⟨ شکست خوردن (یافتن): (مصدر لازم) [قدیمی]۱. هزیمت یافتن؛ مغلوب شدن.۲. گریختن از پیش دشمن.⟨ شکست دادن: (مصدر متعدی) [مجاز] مغلوب کردن؛ منهزم ساختن.<br
شکستلغتنامه دهخداشکست . [ ش ِ ک َ ] (مص مرخم ، اِمص ) حاصل بالمصدر شکستن ، و با لفظ آمدن و افتادن و افکندن و آوردن و خوردن و کشیدن و بالیدن مستعمل . (آنندراج ). کسر. شکستگی . عمل شکستن . نقض . شکسته شدن . (یادداشت مؤلف ). شکستن وکسر و انکسار و شکستگی . (ناظم الاطباء) :</span
شکستدیکشنری فارسی به انگلیسیbeating, breach, break, breakage, defeat, discomfiture, failure, flaw, miscarriage, reverse, setback, shipwreck, upset
فرونشست موجwave setdownواژههای مصوب فرهنگستانکاهش سطح میانگین آب در ناحیۀ درهمشکست موج که ناشی از میدان فشار است
شکنای شیرجهایplunging breakerواژههای مصوب فرهنگستانموج شکنایی که درحال لوله شدن و درهمشکست و سقوط است متـ . موج شکنای شیرجهای
برخاست موجwave setupواژههای مصوب فرهنگستانافزایش سطح میانگین آب در ناحیۀ درهمشکست موج در کرانه که براثر تکانۀ موج حاصل میشود
شکنای رُمبشیcollapsing breakerواژههای مصوب فرهنگستانموج شکنایی که، براثر تأخیرِ درهمشکست، در سواحلی که شیب تند دارند، ایجاد میشود متـ . موج شکنای رُمبشی