درنیةلغتنامه دهخدادرنیة. [ دُ نی ی َ ] (ص نسبی ) منسوب است به دُرْنی که نام موضعی است . (از منتهی الارب ).
دریمهلغتنامه دهخدادریمه . [ دِ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دودج ودادیان بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 15هزارگزی خاور شیراز و یکهزارگزی راه فرعی شیراز به خرامه . (از فر
دونیمهلغتنامه دهخدادونیمه . [ دُ م َ / م ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دو نیم . دو نصف . به دو نصف تقسیم شده (یادداشت مؤلف ) : هر آن که چون قلمت سر به حکم برننهددو نیمه باد سرش تا به س
ابن حمیره ٔکوفیلغتنامه دهخداابن حمیره ٔکوفی . [ اِ ن ُ ؟ رَ ی ِ ] (اِخ ) او کتابت مصحف میکرد و درنیمه ٔ اول مائه ٔ چهارم هجری میزیست . (ابن الندیم ).
افلیجلغتنامه دهخداافلیج . [ اِ ] (از ع ، اِمص ) فالج . سستی و فروهشتگی که درنیمه ٔ بدن یا در تمام آن حادث گردد. (ناظم الاطباء). || (ص ) بمعنی مفلوج که در فارسی متداول است و ظاهرا
شفیعلغتنامه دهخداشفیع. [ ش َ ] (اِخ ) عباس بن رضا عباسی . از نقاشان نامی ایران است که در هندوستان بوده و آثار و تابلوهای فراوانی از وی درآن سرزمین باقی است . (یادداشت مؤلف ). و
ساعتلغتنامه دهخداساعت . [ ع َ ] (ع اِ) آلتی که بدان تعیین وقت و هنگام کنند. (ناظم الاطباء). آلتی که بدان وقت را بحسب ساعات شناسند. و این لغت مولده است . (المنجد). دستگاهی است مص