درنفقلغتنامه دهخدادرنفق . [ دَ رَ ف َ ] (ع مص ) تیز رفتن . (منتهی الارب ). گویند: مرّ درنفقاً؛ یعنی با سرعت رفت . (از اقرب الموارد). دلنفق . و رجوع به دلنفق شود.
مدرنفقلغتنامه دهخدامدرنفق . [ م ُ رَ ف ِ ] (ع ص ) شتاب کننده در رفتار و سیر. (ناظم الاطباء). پیش درآینده و شتابی کننده در رفتار و نیک رونده . (آنندراج ): ادرنفق ؛ اقتحم و تقدم ، اسرع و هملج ، مضی فی السیر. (متن اللغة).