درمسنگلغتنامه دهخدادرمسنگ . [ دِ رَ س َ ] (اِ مرکب ) (از: درم ، مخفف درهم ،در وزن + سنگ ، وزن ) هموزن درم . (آنندراج ). مثقال . (دهار). هفت یک استیر. چهل درمسنگ یک اوقیه است . سنگ
پای در سنگ آمدنلغتنامه دهخداپای در سنگ آمدن . [دَ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) پای بسنگ آمدن . پای بسنگ خوردن . برخوردن به مانعی سخت . نومید شدن : به پیش صیت احسانت گه پیمودن عالم صبا را پای در
دانگ سنگلغتنامه دهخدادانگ سنگ . [ س َ ] (اِ مرکب ) دانگ وزنی است و یا یک ششم واحد وزنی است ، و دانگ سنگ ظاهراً یعنی سنگی و وزنه ای که دارای وزن دانگ باشد یا برای وزن دانگ بکار رود ن
نشلغتنامه دهخدانش . [ ن َش ش ] (ع اِ) بیست درم سنگ و آن نیم اوقیه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نصف اوقیة و گفته اند بیست درهم . (از بحر الجواهر). نصف وقیه که عبارت از بیست
سنگلغتنامه دهخداسنگ . [ س َ ] (اِ) سنگ در پهلوی به معنی ارزش و قیمت آمده «تاوادیا هَ . 164» . معروف است و به عربی حجر خوانند. (از برهان ). حجر. صخره . (ترجمان القرآن ترتیب عادل
کتیملغتنامه دهخداکتیم . [ ک َ ] (ع ص ) مکتوم . پوشیده . پنهان : خنده ها در گریه پنهان و کتیم گنج در ویرانه ها جوای کلیم . مولوی .بعد از آن گفتش که در جسمم کتیم ده درم سنگ است یک
نواتلغتنامه دهخدانوات . [ ن َ ] (ع اِ) هسته ٔ خرما. تخم خرما. (غیاث اللغات ). نواة. رجوع به نواة شود. || وزنی معادل پنج درم سنگ . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نواة شود.