درعلغتنامه دهخدادرع . [ دِ ] (ع اِ) جامه ای است که از زره آهنین بافته می شود و آنرا در جنگها برای محافظت از اسلحه ٔ دشمن در بر کنند. (از اقرب الموارد). زره . (دهار) (غیاث ) (نص
درعلغتنامه دهخدادرع . [ دَ ] (ع مص ) پوست کشیدن گوسپند را از جانب گردن . (از منتهی الارب ). سلاخی کردن گوسفند از طرف گردن . (از اقرب الموارد). از جانب گردن باز کردن پوست گوسفند
درعلغتنامه دهخدادرع . [ دَ رَ ] (ع اِ) سپیدی گردن و سینه ٔ گوسپند و مانند آن و سیاهی ران آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
درالغتنامه دهخدادرا. [ ] (اِخ ) جزیره ٔ کوچکی است در جنوب بندر معشور فلاحی . (فارسنامه ٔ ناصری ص 315).
درالغتنامه دهخدادرا. [ دَ ] (اِ) درای . (غیاث اللغات و گوید در مؤید به کسر تحقیق شده است ). زنگ . جلجل . زنگله . ژنگله . زنگ که بر اشتر و استر و خر آویزند.زنگ که با کاروانیان
درالغتنامه دهخدادرا. [ دَ ] (نف مرخم ) مخفف دراینده . و آن بیشتر به صورت ترکیب آید، چنانکه : خام درا.هرزه درا. یافه درا. یاوه درا. رجوع به دراینده شود.
درع بافلغتنامه دهخدادرع باف . [ دِ ] (نف مرکب ) درع بافنده . زره باف .(ناظم الاطباء). که حرفه ٔ او بافتن زره و درع باشد.
درع پوشلغتنامه دهخدادرع پوش .[ دِ ] (نف مرکب ) درع پوشنده . پوشنده ٔ درع . زره پوش . زره دار. || (ن مف مرکب ) زره پوشیده . پوشیده . بازره . پوشیده به درع . ملبس به درع : مهش مشکسای
درع بافلغتنامه دهخدادرع باف . [ دِ ] (نف مرکب ) درع بافنده . زره باف .(ناظم الاطباء). که حرفه ٔ او بافتن زره و درع باشد.
درع پوشلغتنامه دهخدادرع پوش .[ دِ ] (نف مرکب ) درع پوشنده . پوشنده ٔ درع . زره پوش . زره دار. || (ن مف مرکب ) زره پوشیده . پوشیده . بازره . پوشیده به درع . ملبس به درع : مهش مشکسای
درعاءلغتنامه دهخدادرعاء. [ دَ ] (ع ص ) مؤنث اَدْرَع . رجوع به ادرع شود. || گوسپند سپید گردن و سینه و سیاه ران . (از منتهی الارب ). گوسپندی که سرش سیاه و سایر قسمتهای بدنش سفید ب