درشدنلغتنامه دهخدادرشدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اندرون شدن . (آنندراج ). درآمدن . داخل شدن . درون آمدن . در رفتن . (ناظم الاطباء). درون رفتن . بدرون شدن . داخل گردیدن . داخل گ
درشدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. شلیک شدن.۲. [قدیمی] مردن.۳. [قدیمی] رفتن.۴. [قدیمی] مشغول شدن.۵. [قدیمی] مخلوط شدن.۶. [قدیمی] درآمدن؛ داخل شدن.
دور درشدنلغتنامه دهخدادور درشدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تعقر. (المصادر زوزنی ). تعمق . (تاج المصادر بیهقی ). تنوش . (دهار). فروشدن . به عمق و ژرفا شدن . (یادداشت مؤلف ):تعمق ؛ دو
دریدنگویش اصفهانی تکیه ای: bederni طاری: ârgürây(mun) طامه ای: dernâɂan طرقی: hevardmun/ dernâymun کشه ای: hevardmun/dernâymun نطنزی: derdâɂan / dernâɂan
دور درشدنلغتنامه دهخدادور درشدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تعقر. (المصادر زوزنی ). تعمق . (تاج المصادر بیهقی ). تنوش . (دهار). فروشدن . به عمق و ژرفا شدن . (یادداشت مؤلف ):تعمق ؛ دو
فراشدنلغتنامه دهخدافراشدن .[ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درشدن . درآمدن : فراشو چو بینی در صلح بازکه ناگه در توبه گردد فراز. سعدی .رجوع به فرا، فرارفتن ، فرازرفتن وفرازشدن شود.
تغریبلغتنامه دهخداتغریب . [ ت َ ] (ع مص ) دور درشدن به سفر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). امعان در زمین . (از اقرب الموارد). || پنهان و غایب گشتن . (منتهی الار
تقعیرلغتنامه دهخداتقعیر. [ ت َ ] (ع مص ) دور درشدن در سخن . (زوزنی ). به مغ فروشدن . || لب پیچیدن در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به اقصای دهن سخن گفتن . (م
تنسیملغتنامه دهخداتنسیم . [ ت َ ] (ع مص ) درشدن در کاری وآغاز کردن ، و قیل لایکون الا فی شر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آغاز کاری کردن . (از اقرب الموارد). || زنده کردن و آزا