درس گرفتنلغتنامه دهخدادرس گرفتن . [ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) آموختن .فراگرفتن مطلبی از کسی به تعلیم . تعلم : که حسن باشد مرید و امتم درس گیرد هر صباح از تربتم . مولوی .گلی که درس ت
سبق گرفتنلغتنامه دهخداسبق گرفتن . [ س َ ب َ گ ِ رِت َ ] (مص مرکب ) درس گرفتن . چیز آموختن : بباغ بلبل بر یاد تو گشاده زبان بشاخ فاخته از ذوق تو گرفته سبق . انوری .روزی دیوانه ای این
درس خواندنلغتنامه دهخدادرس خواندن . [ دَ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) خواندن درس . درس گرفتن . فراگرفتن درس . تلمذ کردن . شاگردی کردن . تعلم : ز حرف خطا چون نداریم ترس که از لوح نادیده خو
مدیریت تطبیقپذیرadaptive managementواژههای مصوب فرهنگستانفرایند نظاممند و مداوم بهبودبخشی خطمشیهای مدیریتی باتوجهبه نتایج خطمشیهای پیشین و درس گرفتن از آنها
دراستلغتنامه دهخدادراست . [ دِ س َ ] (ع مص ) دراسة. سبق دادن . (غیاث ). درس دادن . درس گرفتن . دانش آموختن . رجوع به دراسة شود. || (اِمص ) دانایی . (از آنندراج ) : درفراست چون عط