درسن آبادلغتنامه دهخدادرسن آباد. [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران واقع در 12 هزارگزی جنوب ری با 294 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغراف
دران آبادلغتنامه دهخدادران آباد. [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت ، واقع در 47هزارگزی جنوب سبزواران و سر راه فرعی سبزواران به گلاشکرد، با 188 تن سکنه
دران آبادلغتنامه دهخدادران آباد. [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت ، واقع در 47هزارگزی جنوب سبزواران و سر راه فرعی سبزواران به گلاشکرد، با 188 تن سکنه
چزکلغتنامه دهخداچزک . [ چ ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است از توابع بلوک دربقاضی نیشابور که در هشت فرسنگی شهر واقعست . هوایش معتدل است و 36 خانوار سکنه دارد. ز
خراب آبادلغتنامه دهخداخراب آباد. [ خ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) گیتی . جهان . این عالم . (از ناظم الاطباء). کنایه از دنیا. (از آنندراج ) : بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم مگر رسیم بگنجی
شاماتلغتنامه دهخداشامات .(اِخ ) شهری است [ در ناحیت کرمان ] میان سیرگان و بم . جایی سردسیر و هوایی درست و آبادان و با نعمت بسیار و آبهای روان و مردم بسیار. (حدود العالم ). لسترنج
حبارلغتنامه دهخداحبار. [ ] (اِخ ) شهریست [ به ناحیت کرمان ] میان سیرگان و بم . جایی سردسیر و هوای درست و آبادان و با نعمت بسیار و آبهای روان و مردم بسیار. (حدود العالم ).