درستیدیکشنری فارسی به انگلیسیaccuracy, correctness, exactness, honor, integrity, justice, justness, veracity, morality, principle, probity, rectitude, rightness, soundness, truth, validity
درستی دهلغتنامه دهخدادرستی ده . [ دُ رُ دِه ْ ] (نف مرکب ) درستی دهنده . دهنده ٔ درستی . جبار. صحت بخش . مقابل شکننده : درستی ده هر دلی کو شکست شفاعت کن هر گناهی که هست .نظامی .
درستیسنجی پیشبینیforecast verificationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند تعیین درستی یک پیشبینی جوّی ازطریق مقایسۀ وضع هوای پیشبینیشده با وضع هوای دیدبانیشدۀ دورۀ پیشبینی