درسافرهنگ نامها(تلفظ: dorsā) (عربی ـ فارسی) (دُر + سا (پسوند شباهت)) ، شبیه به دُر ؛ (به مجاز) گران قیمت و ارزشمند.
درسادگیلغتنامه دهخدادرسادگی . [ دَ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طغرابجرد بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 60 هزارگزی شمال زرند و 9 هزارگزی خاور راه فرعی زرند به راور. (از فرهنگ
درسادگیلغتنامه دهخدادرسادگی . [ دَ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طغرابجرد بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 60 هزارگزی شمال زرند و 9 هزارگزی خاور راه فرعی زرند به راور. (از فرهنگ
درساختنلغتنامه دهخدادرساختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن . متحد گشتن . (ناظم الاطباء). همدست شدن : أسودبن عفان از فعل این پادشاه ستوه گشت و با مهتران حدیس در ساخت و عملوق را با ج
درساختنیلغتنامه دهخدادرساختنی . [دَ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور سازش و ساختن : ایزد چو نصیب من چنین کرددر ساختنی است با چنین درد.نظامی .
درساخیدنلغتنامه دهخدادرساخیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، ساخیدن . لِشتن . لیسیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا).