درز پُلیbridge joint, Webber jointواژههای مصوب فرهنگستاندرزی با صفحۀ اتصال ویژه که صفحۀ آن دو ریلبند زیر ریل را نیز به هم متصل میکند
درزلغتنامه دهخدادرز. [ دَ ] (ع مص ) دوختن جامه بصورتی که بی نهایت بهم نزدیک و چسبیده باشد. (از اقرب الموارد).
درزلغتنامه دهخدادرز. [ دَ ](ع اِ) ناز و نعمت دنیا و لذت آن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || درزالثوب ؛ شکاف جامه که دوخته باشند، معرب . (منتهی الارب ). ارتفاع و برآمدگی که
رخنهلغتنامه دهخدارخنه . [ رَ ن َ / ن ِ ](اِ) راهی که در دیوار واقع شده باشد. (ناظم الاطباء) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). سوراخ دیوار و جز آن . (انج
بندلغتنامه دهخدابند. [ ب َ ] (اِ) فاصله ٔ میان دو عضو که آنرا بعربی مفصل خوانند. پیوند عضو که بعربی مفصل گویند. (برهان ) (آنندراج ). فاصله ٔ میان دو عضو را بتازی مفصل خوانند.(ج
کافورلغتنامه دهخداکافور. (ع اِ) ج ، کوافیر. کوافر گیاهی است خوشبوی که گلش مانند گل اقحوان باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بوی خوش . (اقرب الموارد). به هندی او را کبور گوی
کشیدنلغتنامه دهخداکشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص ) (از: کش + یدن ، پسوند مصدری ) بردن . گسیل داشتن . سوق دادن . از جای به جائی نقل مکان دادن . (یادداشت مؤلف ). بردن از جایی به جای
دروازهلغتنامه دهخدادروازه . [ دَرْ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) ترجمه ٔ باب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطلق «در» در تداول : ز دروازه بیرون نهادند پای زبان بسته از گفته هر یک بجای . فردو