درز لبهدارlipped jointواژههای مصوب فرهنگستاندرزی پیچی در انتهای یکی از ریلها که دچار شارش فلزی شده باشد
درزلغتنامه دهخدادرز. [ دَ ] (ع مص ) دوختن جامه بصورتی که بی نهایت بهم نزدیک و چسبیده باشد. (از اقرب الموارد).
درزلغتنامه دهخدادرز. [ دَ ](ع اِ) ناز و نعمت دنیا و لذت آن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || درزالثوب ؛ شکاف جامه که دوخته باشند، معرب . (منتهی الارب ). ارتفاع و برآمدگی که
جوش لبهایedge weldواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوش در اتصال لبهای یا اتصال لببهلب یا اتصال گوشهای لبهدار که در آن کل ضخامت قطعۀ کار ذوب میشود
رامگافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهصفحۀ فلزی لبهدار مستطیلشکل که در چاپخانه حروف چیدهشدۀ کتاب یا روزنامه را در آن صفحهبندی میکنند؛ رانگا.
دهانۀ آتشفشانcrater 1واژههای مصوب فرهنگستانساختاری حوضمانند و لبهدار که معمولاً در قلۀ مخروط آتشفشانی پدید میآید متـ . دهانه 2
ماهیتابهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهظرف فلزی پهن، لبهدار و کم عمق که در آن ماهی یا چیز دیگر سرخ میکنند.
رندهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. در نجاری، وسیلهای که با آن چوب و تخته را تراشیده و صاف و هموار میکنند.۲. وسیلهای با سوراخهای لبهدار تیز از جنس فلز یا پلاستیک که برای ریزریز کردن برخی