دررفتگیلغتنامه دهخدادررفتگی . [ دَرْ، رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت دررفته . از بند بیرون آمدن استخوان . انفکاک . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دررفتن شود.
دررفتگیdislocation1واژههای مصوب فرهنگستاننوعی ناپیوستگی در ساختار سهبُعدی دورهای بلور که نبود آن ساختار بلور را منظم میکند
دررفتگیdislocation2, luxationواژههای مصوب فرهنگستان1. جابهجا شدن یک عضو از جایگاه عادی خود 2. از بین رفتن رابطۀ طبیعی یک استخوان با استخوان دیگر در یک مفصل
جابه جافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. محلبهمحل؛ مکانبهمکان؛ نقطهبهنقطه: ◻︎ آن حکیم خارچین استاد بود / دست میزد جابهجا میآزمود (مولوی: ۴۱).۲. درحال؛ فوراً؛ فیالفور: جابهجا افتاد و مرد.
رفتنلغتنامه دهخدارفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل ک
دررفتنلغتنامه دهخدادررفتن . [ دَرْ، رَ ت َ ] (مص مرکب ) رفتن . (ناظم الاطباء).- از جا دررفتن ؛ در اصطلاح عامه ، عصبانی شدن . ناگهان خشمناک شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). از جای بشد
زبانلغتنامه دهخدازبان . [ زَ / زُ ] (اِ) معروف است و به عربی لسان گویند و بضم اول هم درست است . (برهان قاطع). جزوی گوشتین واقع در دهان انسان و بیشتر حیوانات که تواند حرکت کند و
استخوانلغتنامه دهخدااستخوان . [ اُ ت ُ خوا / خا ] (اِ) عَظْم . (دهار) (منتهی الارب ). قسمت صلب و سختی که در بدن حیوان و نبات است . و آن عام است بر حیوانات و نباتات ، برخلاف استه که