دردرةلغتنامه دهخدادردرة. [ دَ دَ رَ ] (ع اِ صوت ) حکایت صوت آب در وادیها و دره ها. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
دردرةلغتنامه دهخدادردرة. [ دَ دَ رَ ] (ع مص ) خائیدن غوره ٔ خرمابن را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خواندن بزغاله بسوی آب . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
توسلغتنامه دهخداتوس . (اِ) درختی است و در دره های فرعی رودخانه ٔ کرج است . نام این درخت دردره ٔ شهرستانک ، توس است و آن را سندر، غان ، غوش ، غوشه ، تیس و تامول نیز نامند . علما
خواجه مرادلغتنامه دهخداخواجه مراد. [ خوا / خا ج َ / ج ِ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه نوبخش کلات شهرستان دره گز، این دهکده دردره قرار دارد با هوای معتدل . آب آن از رودخانه و محص
کانی رشلغتنامه دهخداکانی رش . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش صورمای شهرستان ارومیه واقع در شش هزارگزی شمال باختری هشتیان 4500 گزی شمال باختری راه ارابه رو هشتیان . ناحی
تایلغتنامه دهخداتای . (اِخ ) شطی در اسکاتلند بریتانیای کبیر که وارد دریای شمال شود. این شط از کوههای «گرامپیان » سرچشمه گیرد و بنامهای «فیلان » و «دوچات » نامیده شود، آنگاه از
خائیدنلغتنامه دهخداخائیدن . [ دَ ] (مص ) بدندان نرم کردن و جاویدن و جویدن . (برهان ) (نظام ).اِدغام ؛ خائیدن اسب لگام را. اضزاز. تَلویث ؛ انگشت خائیدن کودک . خَضد؛ خائیدن و بریدن