درخوریلغتنامه دهخدادرخوری . [ دَ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب )اهلیت . سزاواری . شایستگی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
شایانیلغتنامه دهخداشایانی . (حامص ) لیاقت . درخوری . سزاواری . شایستگی : تا بمنزلتی که امیدوار است برسد پس تمنای دیگر منازل کند که شایانی آن ندارد. (کلیله و دمنه ص 83). بدگوهر...
صلاحیتلغتنامه دهخداصلاحیت . [ ص َ حی ی َ ] (ع اِمص ) شایستگی . درخوری . سزاواری . اهلیت . این کلمه را اغلب به تشدید یاء تلفظ کنند ولی خطاست . در تاج العروس آمده : صلاحیة الشی ٔ مخ
پیربداقلغتنامه دهخداپیربداق . [ ب ُ ] (اِخ ) پیربداغ . پسرمیرزا جهانشاه بن یوسف ترکمان از سلسله ٔ قراقوینلو. وی از جانب پدر مدتی حکومت فارس داشته و در آن اوان احمدبن حسین بن علی ال
دل داشتنلغتنامه دهخدادل داشتن . [ دِ ت َ ] (مص مرکب ) داشتن دل . احساس و عواطف داشتن : آفرینش همه تنبیه خداوند دلست دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار. سعدی .رجوع به دل شود.- دل بسوی
اهلیتلغتنامه دهخدااهلیت . [ اَ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) سزاوار بودن . لیاقت . شرافت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). شایستگی . لیاقت . قابلیت . سزاواری . استحقاق . (ناظم الاطباء)