درخواستلغتنامه دهخدادرخواست . [ دَ خوا / خا ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) درخواستن . خواستن . خواهش .خواستگاری . التماس . (آنندراج ). عرض . عرضداشت . دعا. (ناظم الاطباء). استدعا. تمنّی . طلب . مطالبه . تقاضا. تقاضی . مسألت : آن معتمد را
درخواستدیکشنری فارسی به انگلیسیapplication, approach, behest, call, desire, petition, prayer, request, requirement, solicitation, suit
استمدّ فلاناًدیکشنری عربی به فارسیكمك خواست از , يارى طلبيد از , درخواست كمك كرد از , تقاضاى كمك كرد از , استعانت جست از
enlistدیکشنری انگلیسی به فارسیدرخواست، کمک طلب کردن از، نام نویسی کردن، برای سربازی گرفتن، در فهرست نوشتن، سرباز کردن
استنجادبدیکشنری عربی به فارسیكمك خواستن از , كمك طلبيدن از , درخواست كمك از , درخواست يارى از , تقاضاى كمك از , تقاضاى مساعده از
استصرخدیکشنری عربی به فارسیكمك خواست , استغاثه كرد , تقاضاى كمك كرد , استعانت نمود , التماس كمك كرد , درخواست كمك كرد , فرياد كمك خواهى بلند كرد
درخواستلغتنامه دهخدادرخواست . [ دَ خوا / خا ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) درخواستن . خواستن . خواهش .خواستگاری . التماس . (آنندراج ). عرض . عرضداشت . دعا. (ناظم الاطباء). استدعا. تمنّی . طلب . مطالبه . تقاضا. تقاضی . مسألت : آن معتمد را
درخواستدیکشنری فارسی به انگلیسیapplication, approach, behest, call, desire, petition, prayer, request, requirement, solicitation, suit
درخواستلغتنامه دهخدادرخواست . [ دَ خوا / خا ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) درخواستن . خواستن . خواهش .خواستگاری . التماس . (آنندراج ). عرض . عرضداشت . دعا. (ناظم الاطباء). استدعا. تمنّی . طلب . مطالبه . تقاضا. تقاضی . مسألت : آن معتمد را
التماس و درخواستلغتنامه دهخداالتماس و درخواست . [ اِ ت ِ س ُ دَ خوا/ خا ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) چیزی را خواستن . چیزی را طلبیدن . خواهش چیزی کردن . رجوع به التماس شود.
درخواستدیکشنری فارسی به انگلیسیapplication, approach, behest, call, desire, petition, prayer, request, requirement, solicitation, suit