درخواستنلغتنامه دهخدادرخواستن . [ دَ خوا / خا ت َ] (مص مرکب ) خواستگاری نمودن و خواهش کردن . (آنندراج ). استدعا کردن . عرض نمودن . از روی نیاز و احتیاج سؤال کردن . خواستن . آرزو دا
درخواستنیلغتنامه دهخدادرخواستنی . [ دَ خوا / خا ت َ ] (ص لیاقت ) قابل درخواست . درخورطلب . تقاضا و تمنا کردنی . طلب کردنی : بنده با خواجه و بونصر بنشیند و آنچه داند در این باب بگوید
درخواستنیلغتنامه دهخدادرخواستنی . [ دَ خوا / خا ت َ ] (ص لیاقت ) قابل درخواست . درخورطلب . تقاضا و تمنا کردنی . طلب کردنی : بنده با خواجه و بونصر بنشیند و آنچه داند در این باب بگوید
اقتراحلغتنامه دهخدااقتراح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درخواستن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). سئوال کردن . (غیاث اللغات ).- اقتراح کردن ؛ درخواستن . طلبیدن : ادب را برسمش کنند اق
تکلیفلغتنامه دهخداتکلیف . [ ت َ ] (ع مص ) چیزی از کسی درخواستن که در آن رنج بود. (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). چیزی از کسی خواستن که او را از آن رنج رسد. (ترجمان جرجانی ترتیب
بلا خواستنلغتنامه دهخدابلا خواستن . [ ب َ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) درخواستن بلا کسی را. طلبیدن بلا برای کسی . رسیدن محنتی بر کسی آرزو کردن .