درخمیاتلغتنامه دهخدادرخمیات . [ دِ رَ می یا ] (ع اِ) ج ِ درخمی : و اذا اخذ من أصله [ من أصل ذافنی الاسکندرانی ] مقدار ستة درخمیات و شرب بالطلاء... (ابن البیطار). رجوع به درخمی شو
درآمیختندیکشنری فارسی به انگلیسیmarry, mingle, mix, incorporate, intermingle, intermix, scramble, temper, wind
درآمیختگیلغتنامه دهخدادرآمیختگی . [ دَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی درآمیخته . اختلاط. امتزاج . آمیزش . خلط.مزج . || تشویش . آشفتگی . (ناظم الاطباء).- درآمیختگی رای ؛ شک و
ذافنی الاسکندرانیلغتنامه دهخداذافنی الاسکندرانی . [ نِل ْ اِ ک َ دَ ] (ع اِ مرکب ) معناه بالیونانیة الغار الأسکندرانی و لذلک ذکره اکثرالمصنفین فی هذا الفن مع الغار. لا لانه من أنواعه الا م
درخمیلغتنامه دهخدادرخمی . [ دِ رَ ] (معرب ، اِ) درخم . درهم . نام نقدی در یونان قدیم . (یادداشت مرحوم دهخدا). || وزنی معادل هفتادودو جو. (مفاتیح العلوم ). ابن البیطار در شرح کلمه