درختزار بکرwildwoodواژههای مصوب فرهنگستانپوشش درختزار طبیعی که فعالیتهای انسان بر آن تأثیر نداشته است
درختزارwood/ woodsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای طبیعی از درختان که در مقایسه با جنگل درختانی کوتاهتر و پراکندهتر داشته باشد
درختسارواژهنامه آزاد(زبان پاک) مرکب از درخت و سار؛ جنگل. جایی که درخت بسیار دارد. مانند کوهسار، چشمه سار.
درختکارarborist, arboriculturistواژههای مصوب فرهنگستانکسی که درخت میکارد یا به حرفۀ درختکاری اشتغال دارد
امدلغتنامه دهخداامد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شهری است از بلاد جزیره بین دجله و فرات از دیار «بکر» دارای درختان بسیار و کشاورزی و باره ای بسیار محکم . (از روضات الجنات ص 464) پایتخت م
شدادلغتنامه دهخداشداد. [ ش َدْ دا ] (اِخ ) ابن عاد. گمان میکنم این نام نزد یهود و مسیحیان مجهول باشد و جالوت که به دست داود کشته شد یکی از سرهنگان شداد است و باز گویند که او قصر
خبیصلغتنامه دهخداخبیص . [ خ َ ] (اِخ ) نام بلوکی است بشرقی شهر کرمان و در شمال و شرق خبیص کویر لوت و بجانب جنوبش نرماشیر و بم قرار دارد، هوای آن بسیار گرم است و نام جدید آن شهدا
اجدابیةلغتنامه دهخدااجدابیة. [ اَ بی ی َ ] (اِخ ) شهری است به افریقیه (دمشقی )، بین برقه و طرابلس غرب و بین آن و زویله در حدود یکماهه راه است . (به قول ابن حوقل ). ابوعبید البکری گ
شخسارلغتنامه دهخداشخسار. [ ش َ ] (اِ مرکب ) زمین سخت و محکمی را گویند که در دامن کوهها واقع است . (برهان قاطع) : بکردار سریشمهای ماهی همی برخاست از شخسارها گل . منوچهری . || مخفف