دربافتنلغتنامه دهخدادربافتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) بافتن . || آمیختن . درآمیختن . پیوستن : آن دو فاضل فضل خود دریافتندبا ملایک از هنر دربافتند. مولوی .رجوع به بافتن شود.
دریافتندیکشنری فارسی به انگلیسیapprehend, compass, comprehend, dig, digest, discover, distinguish, fathom, feel, find, glean, grasp, nose, notice, perceive, plumb, realize, scent, see, unders
اسداءلغتنامه دهخدااسداء. [ اِ ] (ع مص ) احسان کردن . (تاج المصادر بیهقی ). احسان . (زوزنی ). نیکوئی کردن . (منتهی الارب ). || فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بخودگذاشتن ، چنانک
قالیلغتنامه دهخداقالی . (اِ) قسمی از گلیم پرزدار منقش گرانبها که خالی نیز گویند.(ناظم الاطباء). مهمترین محصول صنعتی ایران در عصر حاضر قالی و قالیچه ٔ دست بافت است . قالی بافی از