دراجهواژهنامه آزاددوچرخه سپری که تعدادی نفرات به زیر آن رفته و به تخریب قلعه می پردازند و به آن الدبابة نیز می گویند. (ترجمۀ المنجد).
دراجهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. از آلات جنگی که سپاهیان در پناه آن به طرف دشمن یا بهجانب حصار حمله میکردند؛ دبابه.۲. دوچرخه.
دراژهلغتنامه دهخدادراژه . [ دِ ژِ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح داروسازی )داروهای تلخ و بدمزه را پس از اینکه بوسیله ٔ قالبهای مخصوص بصورت عدسی های محدب الطرفین کوچک درآوردند برای اینک
دراژهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (پزشکی) نوعی قرص با روکشی از مواد قندی.۲. نوعی شکلات پوششدار شبیه قرص.
دراجةدیکشنری عربی به فارسیدوچرخه پايي , دوچرخه سواري کردن , کندوي زنبو عسل , انبوه , جمعيت , مخفف بءثيثلع , دوچرخه
دراجةلغتنامه دهخدادراجة. [ دَرْ را ج َ ] (ع اِ) گردنا که کودک را رفتن بدان آموزند. (مهذب الاسماء). گردونا. حال . گردونچه ٔ کودک . || حالت به رفتن آمدن کودک خرد. (منتهی الارب ). |