درعالغتنامه دهخدادرعا. [ دَ ] (اِخ ) شهری است از شهرهای کشور سوریه که نام آن در قدیم اَذْرِعات بوده و در عهد عتیق بصورت اِذْرَعی یااِدْرَعی آمده است . این شهر که 6500 تن جمعیت د
دراءةلغتنامه دهخدادراءة.[ دَ ءَ ] (ع مص ) مصدر دَرْء است در تمام معانی . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به درء شود.
دراءةلغتنامه دهخدادراءة.[ دَ ءَ ] (ع مص ) مصدر دَرْء است در تمام معانی . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به درء شود.
دررسیدنلغتنامه دهخدادررسیدن . [ دَرْ، رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) رسیدن . اندر رسیدن . فرا رسیدن . درپیوستن . در عقب آمدن . ملحق شدن . پیوستن . اتباع . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). ادر
دور کردنلغتنامه دهخدادور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن و اخراج کردن . (ناظم الاطباء). طرد کردن . طرد. دور ساختن . بفاصله گرفتن واداشتن . ابعاد. (یادداشت مؤلف ). اجناب . ادحاق
درءلغتنامه دهخدادرء. [ دَرْءْ ] (ع مص ) دور کردن و دفع نمودن چیزی را. (از منتهی الارب ). دفع کردن و دور نمودن ، و گویند دور نمودن بشدت . (از اقرب الموارد). || زود دررسیدن توجبه