درءلغتنامه دهخدادرء. [ دَرْءْ ] (ع اِ) کجی و کجی نیزه و مانند آن . (منتهی الارب ). خمیدگی و کجی در نیزه و مانند آن ، و گویند: بئر ذات درء؛ یعنی چاهی که انحنا داشته باشد. (از اق
درءلغتنامه دهخدادرء. [ دَرْءْ ] (ع مص ) دور کردن و دفع نمودن چیزی را. (از منتهی الارب ). دفع کردن و دور نمودن ، و گویند دور نمودن بشدت . (از اقرب الموارد). || زود دررسیدن توجبه
درءلغتنامه دهخدادرء. [ دُرْءْ ] (ع اِ) گویند: جاء السیل دُرْءً؛ یعنی سیل از جایی ناشناخته و یا از شهری دوردست سرازیر شد. (از اقرب الموارد). و رجوع به دَرء شود.
درعلغتنامه دهخدادرع . [ دِ ] (ع اِ) جامه ای است که از زره آهنین بافته می شود و آنرا در جنگها برای محافظت از اسلحه ٔ دشمن در بر کنند. (از اقرب الموارد). زره . (دهار) (غیاث ) (نص
درالغتنامه دهخدادرا. [ ] (اِخ ) جزیره ٔ کوچکی است در جنوب بندر معشور فلاحی . (فارسنامه ٔ ناصری ص 315).
دراءةلغتنامه دهخدادراءة.[ دَ ءَ ] (ع مص ) مصدر دَرْء است در تمام معانی . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به درء شود.
احمدخانلغتنامه دهخدااحمدخان . [ اَم َ ] (اِخ ) او راست : درءالفصلین فی ائتلاف الفئتین وکتاب فی العقائد للتوفیق بین الفئتین الاسلامیة و المسیحیة طبع اسکندریة بسال 1871 م . (معجم الم
متدریلغتنامه دهخدامتدری ٔ. [ م ُ ت َ دَرْ رِءْ ] (ع ص ) (از «درء») دست ظلم دراز کننده . (آنندراج ). جابر و ستمگر. (ناظم الاطباء). || گستاخ و بی ادب . || کسی که خود را پنهان می کن
دروءلغتنامه دهخدادروء. [ دُ ] (ع اِ) دروءالطریق ؛ شکافها و آب کنده های راه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و آن جمع دَرْء است به معنی کژی و انحراف و خمیدگی . (از اقرب الموار
دروءلغتنامه دهخدادروء. [ دُ ] (ع مص ) ناگاه برآمدن مرد، یاعام است . (از منتهی الارب ). درء. (اقرب الموارد). و از این مصدر است : کوکب دِرّی ؛ ناگاه برآینده ، و برخی دُرّی خوانند