دخداخلغتنامه دهخدادخداخ . [ دَ ] (اِخ ) نام برادر بشاربن برد است . (منتهی الارب ). || نام پدر خداش تلمیذ مالک است . (منتهی الارب ).
دخادخلغتنامه دهخدادخادخ . [ دُ دِ ] (ع ص ) کوتاه بالا. کوتاه قد: رجل دخادخ ؛ مرد کوتاه قد. (منتهی الارب ).
دخخلغتنامه دهخدادخخ . [ دَ خ َ ] (ع اِ) سیاهی . تیرگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تاریکی . (ناظم الاطباء).
دخدارلغتنامه دهخدادخدار.[ دَ ] (معرب ، اِ) جامه ٔ سفید یا سیاه . فارسی آن «تخت دار». (المعرب ) (از اقرب الموارد). جامه ٔ «تخت دار». (منتهی الارب ) (آنندراج ). چادر سیاه و سفیدی ر
دخداخلغتنامه دهخدادخداخ . [ دَ ] (اِخ ) نام برادر بشاربن برد است . (منتهی الارب ). || نام پدر خداش تلمیذ مالک است . (منتهی الارب ).
دخادخلغتنامه دهخدادخادخ . [ دُ دِ ] (ع ص ) کوتاه بالا. کوتاه قد: رجل دخادخ ؛ مرد کوتاه قد. (منتهی الارب ).
دخخلغتنامه دهخدادخخ . [ دَ خ َ ] (ع اِ) سیاهی . تیرگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تاریکی . (ناظم الاطباء).
دخدارلغتنامه دهخدادخدار.[ دَ ] (معرب ، اِ) جامه ٔ سفید یا سیاه . فارسی آن «تخت دار». (المعرب ) (از اقرب الموارد). جامه ٔ «تخت دار». (منتهی الارب ) (آنندراج ). چادر سیاه و سفیدی ر