دخترکلغتنامه دهخدادخترک . [ دُ ت َ رَ ] (اِ مصغر) دختر کوچک . دخترچه . دختربچه ٔ کودک . مادینه ٔ خردسال : تو چو یکی زنگی ناخوب و پیردخترکان تو همه خوش و شاب زادن ایشان ز تو ای گنده پیرهست شگفتی چو ثواب از عقاب تا تو نیایی ننمایند هیچ دخترکان رویک
غنجارهفرهنگ فارسی عمید= غنج۲: ◻︎ روزی چو تازه دخترکی باشد / رخساره گونه داده به غنجاره (ناصرخسرو: ۲۹۸).
نوشیندختفرهنگ نامها(تلفظ: nušin doxt) (نوشین + دخت = دختر) ، دخترکی که ویژگیهایش دلپذیر و دلنشین است .
دخترگیلغتنامه دهخدادخترگی . [ دُ ت َ رَ ] (حامص ) دخترکی در تداول عوام . دوشیزگی . بکارت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوشیزگی شود.