دخترخانملغتنامه دهخدادخترخانم . [ دُ ت َ ن ُ ] (اِ مرکب ) بانوچه . (یادداشت مؤلف ). خطابی احترام آمیز دختران را. || (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به صورت اضافه ، دختر که مادر وی محترمه
دخترخانهلغتنامه دهخدادخترخانه . [ دُ ت َ رِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دختر شوی ناکرده ٔ مقیم خانه . دختر که در خانه ٔ پدر زندگی کند و هنوز شوی ناکرده باشد.
دخترخانهلغتنامه دهخدادخترخانه . [ دُ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ دختران . زناخانه . جنده خانه . (ناظم الاطباء). نجیب خانه . کنایه از فاحشه خانه است . خیرخانه .
مادموازللغتنامه دهخدامادموازل . [ زِ ] (فرانسسوی ، اِ) دخترخانم . دوشیزه . عنوانی که فرانسویان به دختران و زنان شوی ناکرده می دهند.
آنسهلغتنامه دهخداآنسه . [ ن ِ س َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث آنِس . زنی نیکوحدیث . طیّبةالنفس . ج ، اَوانِس . || در تداول عربی امروز، به معنی دخترخانم ، بانوچه بکار است .
جوانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ، حیوان جوان▼، گیاه نورسته▼، بچه، طفل، کودک، خردسال، نوزاد، نورسیده، مولود، نوباوه، کوچولو، نینی، فسقلی، مامانی، عروسک، گل پسر، عزیز، دردانه، ملوس،