دحصلغتنامه دهخدادحص . [ دَ ] (ع مص ) جنبانیدن مذبوح پای خود را و کاویدن . (از اقرب الموارد). پای انداختن گوسفند و جز آن در وقت کشتن . || چشم برکندن (؟) (زوزنی ).
دهسلغتنامه دهخدادهس . [ دُ ] (ع اِ) ج ِ اَدهَس . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِدهساء. (ناظم الاطباء). رجوع به ادهس و دهساء شود.
دحسلغتنامه دهخدادحس . [ دَ ] (ع اِ) دردی که ناخن ازو بیفتد. (مهذب الاسماء). || کشتزاری که پر از دانه باشد. (منتهی الارب ).
دحسلغتنامه دهخدادحس . [ دَ ] (ع مص ) بدی افکندن در میان قوم . (منتهی الارب ). تباه کردن میان قومی . (تاج المصادر بیهقی ). تباهی افکندن میان قومی . (زوزنی ). || پر کردن چیزی را.
دهسلغتنامه دهخدادهس . [ دَ ] (ع اِ) گیاه نورسته که هنوز سبزی بر آن غالب نشده باشد. || جای نرم که نه ریگ باشدو نه خاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
دأصلغتنامه دهخدادأص .[ دَ ءَ ] (ع مص ) فیریدن و سخت شادان شدن . || آکنده گوشت شدن شتران از فربهی . (منتهی الارب ).
داصلغتنامه دهخداداص . (اِ) مهره ٔ کبود باشد که در گردن استر و بر پالان نهند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 227).
دبصلغتنامه دهخدادبص . [ دَ ب َ ] (ع مص )زیاد شدن چربی . (ناظم الاطباء). || درخشان شدن زره . (زوزنی ). اما از منابع دیگر تأیید نشد.
دأصلغتنامه دهخدادأص .[ دَ ءَ ] (ع مص ) فیریدن و سخت شادان شدن . || آکنده گوشت شدن شتران از فربهی . (منتهی الارب ).
داصلغتنامه دهخداداص . (اِ) مهره ٔ کبود باشد که در گردن استر و بر پالان نهند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 227).
دبصلغتنامه دهخدادبص . [ دَ ب َ ] (ع مص )زیاد شدن چربی . (ناظم الاطباء). || درخشان شدن زره . (زوزنی ). اما از منابع دیگر تأیید نشد.
دائصلغتنامه دهخدادائص . [ ءِ ] (ع ص ) دزد. ج ، داصة. (منتهی الارب ). || کسی که پیروی والیان و حکام کند و گرد چیزی بگردد. (منتهی الارب ).