دبیر فلکلغتنامه دهخدادبیر فلک . [ دَ رِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عطارد. (غیاث ) (برهان ). تیر.
دبیرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که در دبیرستان شاگردان را درس بدهد.۲. [قدیمی] نویسنده؛ منشی. دبیر فلک: [قدیمی، مجاز] سیارۀ عطارد. دبیر آسمان: [قدیمی، مجاز] = دبیر فلک
دبیرلغتنامه دهخدادبیر. [ دَ ] (ص ، اِ) نویسنده . (برهان ) (از جهانگیری ) (صحاح الفرس ) (اوبهی ). منشی . (برهان ) (جهانگیری ). پناغ . (سروری ). بناغ . (دهار). کاتب . (مهذب الاسما
عطاردیلغتنامه دهخداعطاردی . [ ع ُ رِ ] (حامص ) عطارد بودن . || کنایه از دبیر بودن . دبیری کردن . منشیگری کردن ، به مناسبت آنکه عطارد را دبیر فلک خوانند : چو آفتاب ضمیرم عطاردی چه
تیرلغتنامه دهخداتیر. (اِخ ) عطارد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از اوبهی ) (از ناظم الاطباء). نام ستاره ٔ عطارد است . او را دبیر فلک
عطاردلغتنامه دهخداعطارد. [ ع ُ رِ ] (اِخ ) ستاره ای است از ستاره های خنس در آسمان دوم . (منتهی الارب ). ستاره ای است از خنس در آسمان ششم . و آن هم به صورت منصرف و هم غیرمنصرف بکا