دبیلغتنامه دهخدادبی . [ دَ ب َن ] (ع اِ) رفتار نرم و آهسته . || ملخ پیاده . دبا یکی . || مورچه . (منتهی الارب ).
دبیلغتنامه دهخدادبی . [ دُ ب َی ی ] (اِخ ) بندریست به عمان مقابل بندرلنگه پایتخت عمارت نشین دبی و همچون شهر ونیز است و ونیز خلیج فارس میتوان نامیدش و آن در دهانه ٔ خلیجی قرار د
دبیلغتنامه دهخدادبی . [ دُ ب َی ی ] (اِخ ) عمارت نشین دبی در ساحل خلیج فارس مقابل ساحل ایران قرار داد و بترتیب از مقابل هرمزکه بجانب کویت و عراق برویم رأس الخیمه وام القرین وع
دبیلغتنامه دهخدادبی . [ دُب ْ / دِب ْ بی ی ] (ع اِ) کس : ما بالدار دُبی ؛ نیست در خانه کسی (و بدون کلمه ٔنفی مستعمل نشود). (منتهی الارب ). ما بدار دبی ؛ ای احد. (مهذب الاسماء).
دبی حجللغتنامه دهخدادبی حجل . [ دِب ْ بی ح َ ج َ ] (ع اِ مرکب ) بازیچه ای است عرب را. (منتهی الارب ). نام بازیچه ای است تازیان را. (از ناظم الاطباء). نوعی بازی است عرب را.
دبیبفرهنگ انتشارات معین(دَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) خزیدن ، به نرمی رفتن . 2 - (اِ.) هر چیزی که آن را نرم کوفته باشند. 3 - هوام ریز که در آب پرواز کند.
دبیرخانهفرهنگ انتشارات معین( ~. نِ) (اِمر.) بخشی از اداره که وظیفة وارد یا صادر کردن نامه ها را دارد.