دبنگلغتنامه دهخدادبنگ . [ دَ ب َ ] (ص ) در تداول عامه ، سخت احمق . بی مغز. دشنام گونه ای است مر احمق را. نادان . ابله . گول . مرد ابله و بداندام . (آنندراج ). مردم مجدر و بدشکل
درنگفرهنگ انتشارات معین(دِ رَ) [ په . ] (اِ.) 1 - توقف ، سکون . 2 - آهستگی ، کندی . 3 - آسایش ، راحتی .
کلالیوهلغتنامه دهخداکلالیوه . [ ک َ وَ / وِ ] (ص ) سرآسیمه است که سرگشته و دنگ و دبنگ باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). مصحف کالیوه . (حاشیه ٔ برهان مصصح دکتر معین ). همان کالیو است .