دبزنیلغتنامه دهخدادبزنی . [ دُ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به دبزان (دبزن ) که قریه ای است از قراء مرو. (الانساب سمعانی ).
دبزنلغتنامه دهخدادبزن . [ دُ زَ ] (اِخ ) قریه ای است در پنج فرسنگی مرو (درست کلمه دبزند است ). رجوع به دبزند شود. (معجم البلدان ). دبزان . (سمعانی ).
بادبزنیflabellateواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بخش یا اندامی شبیه به مقطع بزرگ پهنی از یک دایره در گیاهان متـ . بادبزنیشکل flabelliform, fan-shaped
برداشت لرزهای بادبزنیfan shootingواژههای مصوب فرهنگستانیکی از روشهای لرزهنگاری شکستی برای شناسایی پیکرههایی با بیهنجاری سرعتی متـ . برداشت لرزهای کمانی arc shooting
رگههای بادبزنیfan-like veinsواژههای مصوب فرهنگستانرگـههایــی که از یـک نقطة مـرکـزی به اطراف منشعب میشوند و نمای بادبزنی دارند
چین بادبزنیfan foldواژههای مصوب فرهنگستانچینی با منطقۀ لولایی پهن که یالهای آن از خط لولا دور میشوند
نشانفرست بادبزنیfan-marker beacon, fan markerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نشانفرست رادیویی ثابت که پرتوهایش به صورت عمودی و به شکل بادبزن ارسال میشود