دبرانلغتنامه دهخدادبران . [ ] (اِخ ) قریه ای است هشت فرسنگی میانه جنوب و مغرب شهر داراب . (فارسنامه ٔ ناصری ).
دبرانلغتنامه دهخدادبران . [ دَ ب َ ] (اِخ ) یکی از منازل قمر و آن پنج ستاره است در ثور. (منتهی الارب ). صورتی از صور فلکی مرکب از پنج ستاره در ثور. منزلیست از منزلهای ماه . (مهذب الاسماء). الدبران ؛ منزل چهارم است از منازل قمر بعد ازثریا و پیش از هقعه . از منازل بیست و هشتگانه ٔ ماه و از رباطا
دبرانفرهنگ فارسی عمید۱. یکی از منازل قمر مشتمل بر پنج ستاره در برج ثور.۲. ستارهای در چشم صورت فلکی ثور؛ عینالثور.
دبرانفرهنگ فارسی معین(دَ بَ) [ ع . ] (اِ.) ستارة سرخ رنگی از قدر اول واقع در چشم صورت فلکی «گاو» یا «ثور»، دیدة گاو، عین الثور.
دبیرانلغتنامه دهخدادبیران . [ دَ ] (اِخ ) نجم الدین قزوینی از خانواده ٔ دبیران آن شهر و از یاران و دستیاران خواجه نصیرالدین طوسی و مؤیدالدین عروضی در ساختن زیج خاقانی بفرمان هلاکوخان مغول است و بدین تقدیر از دانشمندان قرن هفتم هَ . ق . بشمارست . (تاریخ گزیده چ اروپا ص <span class="hl" dir="ltr
دبیرانلغتنامه دهخدادبیران . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هشیوار بخش داراب شهرستان فسا. در 6 هزارگزی جنوب داراب و نقش شاپور. جلگه . گرمسیر و مالاریائی . دارای 67 تن سکنه . آب آنجا از چشمه و محصول آنجاغلات و برنج و حبوبات و شغ
دبیریانلغتنامه دهخدادبیریان . [ دَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین . در 14000گزی جنوب باختر آبیک . دارای 114 تن سکنه . آب از قنات . محصول غلات و صیفی .شغل اهالی زراعت و راه مالرواست و از طریق باقرآبادم
دبیرانلغتنامه دهخدادبیران . [ دَ ] (اِخ ) نام خانواده ای نامور به قزوین بروزگار حمداﷲ مستوفی و پیش از وی . مستوفی در تاریخ گزیده آرد مردمان عالم و صالح بودند از ایشان مولانای سعید استاد علماء زمان نجم الدین علی بن عمر الکاتبی عدیم المثل بود و از وصف مستغنی . (تاریخ گزیده چ اروپا ص <span class="
ضبرانلغتنامه دهخداضبران . [ ض َ ب َ ] (ع مص ) ضَبْر.فراهم آوردن اسپ پایها را تا بجهد. (منتهی الارب ).
صاحب عین دبرانلغتنامه دهخداصاحب عین دبران . [ ح ِ ب ِ ع َ ن ِ دَ ب َ ] (اِخ ) کنایه از برج ثور است که برج دوم باشد از جمله ٔ دوازده برج فلک . (برهان ).
مجدحلغتنامه دهخدامجدح . [م ُ دَ ] (اِخ ) دبران ، یا ستاره ای است خرد میان دبران و ثریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). منزلی از منازل ماه که دبران نیز گویند و یا ستاره ای خرد مابین دبران و ثریا. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
تابعالنجملغتنامه دهخداتابعالنجم . [ ب ِ عُن ْ ن َ ] (اِخ ) نام دبران که منزلی است از منازل قمر، سمی به تفاولاً مِن ْ لفظه . (منتهی الارب ). ابوریحان بیرونی گوید: دبران ستاره ای است سرخ و نورانی و از این جهت آن را دبران گویندکه بر ثریا پشت کرده و او در چشم جنوبی ثور است و نیز دبران را فنیق می گویند
مجدحلغتنامه دهخدامجدح . [ م ِ دَ ] (اِخ ) دبران که منزلی است ماه را یا ستاره ای است خرد میان دبران و ثریا. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دبران یا ستاره ٔ کوچکی که بین دبران و ثریا واقع است و «حادی نجوم » نامیده می شود. (از اقرب الموارد). دبران است که منزل چهارم از منازل قمر باشد
عین الثورلغتنامه دهخداعین الثور. [ ع َ نُث ْ ث َ ] (اِخ ) ستاره ای است که آن را دَبَران نیز گویند. اگر کسی به وقت طلوع آن را ببیند کور شود. و آن ستاره برج ثور را بجای چشم واقع شده است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). و رجوع به دبران شود.
استادبرانلغتنامه دهخدااستادبران . [ اُ ب َ ] (اِخ ) استاذبران . یکی از قراء اصفهان و ابوالفضل محمدبن ابراهیم بن الفضل الاستاذبرانی از آنجاست . (معجم البلدان ) (مرآت البلدان ).
صاحب عین دبرانلغتنامه دهخداصاحب عین دبران . [ ح ِ ب ِ ع َ ن ِ دَ ب َ ] (اِخ ) کنایه از برج ثور است که برج دوم باشد از جمله ٔ دوازده برج فلک . (برهان ).