دبةلغتنامه دهخدادبة. [ دِب ْ ب َ ] (ع اِ) نرم گام زنی . اسم است نوع را. یقال : هو خفی الدبة. (منتهی الارب ).
دبةلغتنامه دهخدادبة. [ دَب ْ ب َ ] (اِخ ) موضعی است میان اصافر و بدر و پیغامبر اکرم چون به بدر میشد از آن بگذشت و برخی آنرا بموضع دیگر گفته اند و بگفته ٔگروهی دیگر آن میان روحا
دبةلغتنامه دهخدادبة. [ دَب ْ ب َ ] (اِخ ) بلدیست میان اصافر و بدر و پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم در راه خود به بدر بر آنجا گذشته است . این گفته ٔ ابن اسحاق است ، اما ابن الفرات آنر
دبهلغتنامه دهخدادبه . [ دَب ْ ب َ ] (اِخ ) دسته ای از اراذل که در زمان قاجاریه ابتدا در تبریز و بعد در جاهای دیگر پیدا شدند و برحسب قراردادی با یکدیگر مزاحهای ننگین میکردند. مس
دبهلغتنامه دهخدادبه . [ دَب ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) فتق را نیز گفته اند و آن آزاری است که بسبب فرود آمدن یکی از امعاء خصیه بزرگ شود. دِم ّ. (منتهی الارب ). غُر. دبه خایه (در تداول م
دبهلغتنامه دهخدادبه . [ دَب ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) نام بازیی است که اطفال و بزرگان با هم کنند و «دبه و یک دبه » نیز گویند. و آن چنانست که جمعی حلقه نشینند و هر کس پای راست خود را د