دباغخانهلغتنامه دهخدادباغخانه . [ دَب ْ با ن َ ] (اِخ ) نام محلتی به تهران . || نام تکیه ای به محله ٔ دباغخانه ٔ تهران .
دباغخانهلغتنامه دهخدادباغخانه . [ دَب ْ با ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مدبغة. جایی که پوست و امثال آن پیرایند. (آنندراج ). آنجا که پوست آش نهند. آنجا که پوست دباغت کنند و بپیرایند.- امثا
دباغ خانهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکارگاهی که در آنجا پوست حیوانات را پاک میکنند و پیرایش میدهند.
دبیرخانهفرهنگ انتشارات معین( ~. نِ) (اِمر.) بخشی از اداره که وظیفة وارد یا صادر کردن نامه ها را دارد.
پوپرینگهلغتنامه دهخداپوپرینگه . [ پ ُ پ ِ گ ِ ] (اِخ ) شهری در بلژیک در ایالت فلاندر غربی و در 11هزارگزی غربی ایپره دارای 11640 تن سکنه . کارخانه های منسوجات پشم سرخ و ریسمان بافی و
پیرنالغتنامه دهخداپیرنا. (اِخ ) نام قصبه ای است واقع در ساحل یسار نهرالبه ، و شانزده هزارگزی جنوب شرقی درسد. کاخی قدیم و بیمارستان و کارخانجات پارچه بافی و دباغخانه ها دارد و بدا
بارناؤللغتنامه دهخدابارناؤل . (اِخ ) شهری است به روسیه در سیبری به کنار نهر اوب دارای 255000 تن سکنه میباشد. صنایعش ، نساجی و محصولات شیمیایی و استخراج و تصفیه و استعمال فلزات و د
دباغانلغتنامه دهخدادباغان . [ دَب ْ با ] (اِ) ج ِ دباغ . || آنجا که دباغان شهری خانه و نشست دارند. دباغخانه . || (اِخ ) نام محله ای به قزوین .
کازانلغتنامه دهخداکازان . (اِخ ) شهری از اتحاد جماهیر شوروی سابق (روسیه ). مرکز جمهوری خودمختار «تاتاری » درساحل رود «ولگا»: جمعیت 402000 تن . مرکز صناعی است (دباغخانه ، عرقکشی ،