دبابلغتنامه دهخدادباب . [ دَب ْ با ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). نام موضعی است در شعر راعی . (معجم البلدان ).
دبابلغتنامه دهخدادباب . [ دَ ] (اِ) لواطت و اغلام . (غیاث ) : چندانکه ببالین تو گریان و غریوان شبها به دباب آمدم ای خفته ٔ بیدار. سوزنی .شراب پر خورد و مست خسبد و خیزدگهی دباب ک
دبابلغتنامه دهخدادباب . [ دَ ] (اِخ ) نام کوهی است در دیار طی از آن بنی سعدبن عوف . (معجم البلدان ).
دبابلغتنامه دهخدادباب . [ دَ ب ِ ] (ع ، اِ صوت ) کلمه ای که بدان کفتار را خوانند. || (ص )به معنی دِبّی است ؛ یعنی نرم گام زن . (منتهی الارب ).
دبابهلغتنامه دهخدادبابه . [ ] (اِخ ) میخائیل از مردم دمشق و نزیل بیروت و از دانشمندان زمان خود بود. او راست «التقویم العالم لخمسة آلاف عام » که در مطبعه ٔ الهلال به سال 1892 م .
دبابةلغتنامه دهخدادبابة. [ دَ ب ِ / ب َ ] (ع اِ) از آلات جنگ است و آن ازپوست و چوب باشد و مردان را در آن درآورند و در بن قلعه فرستند تا درون آن بوند و در آن قلعه نقب زنند.(منتهی
دبابةلغتنامه دهخدادبابة. [ دَب ْ با ب َ ] (ع ص ) نرم راه رونده . (منتهی الارب ). || اورام دبابة ؛ ورمها که از وی قیح و ریم رود.
دبابهلغتنامه دهخدادبابه . [ ] (اِخ ) میخائیل از مردم دمشق و نزیل بیروت و از دانشمندان زمان خود بود. او راست «التقویم العالم لخمسة آلاف عام » که در مطبعه ٔ الهلال به سال 1892 م .
دبابةلغتنامه دهخدادبابة. [ دَ ب ِ / ب َ ] (ع اِ) از آلات جنگ است و آن ازپوست و چوب باشد و مردان را در آن درآورند و در بن قلعه فرستند تا درون آن بوند و در آن قلعه نقب زنند.(منتهی
دبابةلغتنامه دهخدادبابة. [ دَب ْ با ب َ ] (ع ص ) نرم راه رونده . (منتهی الارب ). || اورام دبابة ؛ ورمها که از وی قیح و ریم رود.