دایرة بوسانosculating circleواژههای مصوب فرهنگستاندایرهای مماس بر خم مسطح در یک نقطه از خم واقع در طرف کوژ خم که انحنایی برابر با انحنای خم دارد
دایرهفرهنگ مترادف و متضاد۱. حلقه، گرد، مدور ۲. انجمن ۳. محدوده ۴. اداره، بنیاد، سازمان ۵. دف ۶. چنبر، چنبره
دایره وارلغتنامه دهخدادایره وار. [ ی ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) مانند دایره . چون دایره . دائره وار. گردهمچون دایره . دایره کردار. برسان دایره : بگرد نقطه ٔعالم سپهر دایره وارندیده شبه تو
مرکزلغتنامه دهخدامرکز. [ م َ ک َ ] (ع اِ) میانه ٔ دائره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نقطه که میان دائره ٔ پرگار می باشد.(غیاث ). نقطه ٔ پرگار. (مهذب الاسماء). دنگ . در اص
بوتانلغتنامه دهخدابوتان . (اِخ ) کشوری است در شمال شرقی هندوستان و جنوب تبت . مردم آنجا از نژاد مغول و دینشان بودایی است . این کشور 46440 کیلومتر مربع وسعت دارد و جمعیت آن 700000
بلسان راهبلغتنامه دهخدابلسان راهب . [ ب َ ل ِ ن ِهَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محلول الکلی جوهر حسن لبه . میعه ٔ سائله . صبر، و بم تلو. برای التیام جراحات و قرحه ها بکار میرود. (از د
پرهلغتنامه دهخداپره . [ پ َ رَ / رِ / پ َرْ رَ / رِ ] (اِ) حلقه و دایره ٔ لشکر از سوار و پیاده . خطی که از سوار و پیاده کشیده شود و آنرابعربی صف خوانند. (برهان ). حلقه ٔ زده ٔ