داه

dāh

معنی

عدد ده: ◻︎ اخترانند آسمانشان جایگاه / هفت تابنده روان در دو و داه (رودکی: ۵۳۹).

مترادف

۱. پرستار، دایه، ربیبه
۲. کنیز
۳. آبستن

جست‌وجوی دقیق

داه

لغت‌نامه دهخدا

داه . (اِ) کنیزک . (برهان ) (غیاث ). امه . خدمتکار کنیز. مولاة. جاریه . وصیفه . خادمه . پرستار. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (برهان ). مقابل بنده . مقابل عبد.

داه

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. پرستار، دایه، ربیبه ۲. کنیز ۳. آبستن

داه

لغت‌نامه دهخدا

داه . [ ه َ ] (اِخ )استرابون پارتیها را از مردم داه داند و این مردم وقوم را سکائی شمارد. (ایران باستان ج 3 ص 2192 و 2198). طایفه ای از سکاها که در شمال گرگان و

داه

لغت‌نامه دهخدا

داه . [ هِن ](ع ص ) رجل داه ؛ مرد زیرک . ج ، دهاة. (منتهی الارب ).

داه

فرهنگ انتشارات معین

(اِ.) 1 - دایه . 2 - پرستار. 3 - زن باردار.

جست‌وجوی هم‌آوا

داح

لغت‌نامه دهخدا

داح . (ع اِ) بازیچه ٔ بچگان . (دهار). || نقشی است رنگین که بر لوح کشند برای مشغولی کودکان . || دست برنجن تافته بابریشم . || نوعی از بوی خوش . || نقش و خطوط که ب

جست‌وجوی مشابه

داه زاده

لغت‌نامه دهخدا

داه زاده . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کنیززاده . غیر نژاده و بی اصل . مقابل شاهزاده ، نژاده و اصیل : شاهزاده بوی چو داری مال داه زاده شوی چو بد شد حال .سنائی .

داه ودو

لغت‌نامه دهخدا

داه ودو. [ هَُ دُ ] (عدد مرکب ) دوازده . دو باضافه ٔ ده . داه صورتی از ده است و «داه و دو» یعنی ده بعلاوه ٔ دو. عدد بعد از یازده و قبل از سیزده . || (اِ مرکب )

داهره

گویش مازنی

دهر:وسیله ای شبیه داس که برای درو کردن مورد استفاده قرار ...

داهله

گویش مازنی

تیرچوبی دو شاخه که از آن در ساختن نفار استفاده شود

داهن

دیکشنری عربی به فارسی

چاپلوسانه ستودن , مداحي کردن , مدح گفتن , ريشخندکردن , گول زدن , چاپلوسي , گول

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

NH

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جست‌وجوی متن

داه زاده

لغت‌نامه دهخدا

داه ودو

لغت‌نامه دهخدا

داها

لغت‌نامه دهخدا

داها. (اِخ ) دها. داه . داهه . نام گروهی از مردم سکائی . آنان که با کورش کبیر جنگیده اند و کورش بدست آنان کشته شده است بر طبق روایت برس کلدانی . (ایران باستان ج

داهه

لغت‌نامه دهخدا

داهه . [ هََ ] (اِخ ) داه . داها. نام قومی از ایرانیان است ساکن شمال شرقی ایران و اشکانیان بیاری آنان بسلطنت رسیده اند. این قوم ظاهراً از سکاها بوده اند. (از ای

داهی

لغت‌نامه دهخدا

داهی . (حامص ) داه بودن . کنیز بودن : خه خه ای شاهی که از بس بخشش و بخشایشت خرس در داهی و گرگ اندر شبانی آمدست .سنائی .