دانش پذیرلغتنامه دهخدادانش پذیر. [ ن ِ پ َ ] (نف مرکب ) مخفف دانش پذیرنده . که دانش پذیرد. پذیرنده ٔ دانش . قبول کننده ٔدانش و علم . استواردارنده ٔ علم و دانش : دگر گفت کای شاه دانش
دانش پذیرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمایل و راغب به علم و فضل؛ دانشپذیرنده؛ پذیرندۀ علم و دانش: ◻︎ جهاندیده دانای روشنضمیر / چنین گفت کای شاه دانشپذیر (نظامی۶: ۱۰۶۴).
دانشگویش اصفهانی تکیه ای: elm طاری: elm / sevâd / dâneš طامه ای: elm / dâneš طرقی: elm کشه ای: elm نطنزی: elm / dâneš
دانشدیکشنری فارسی به انگلیسیacquaintance, erudition, familiarity, information, knowledge, learning, light, logy _, lore, science, sophy _, wisdom
پذیرلغتنامه دهخداپذیر. [ پ َ ] (نف مرخم ) پذیرنده .ترکیب ها:- آب پذیر . اصلاح پذیر. افسون پذیر. اندرزپذیر. پایان پذیر. پندپذیر. پوزش پذیر. تربیت پذیر. چاره پذیر. (فردوسی ). چکّش
پذیرفتنلغتنامه دهخداپذیرفتن . [ پ َ رُ ت َ ] (مص ) پذرفتن . قبول . (تاج المصادر بیهقی ). قبول کردن . برداشتن . استقبال : خواهی اندکتر از جهان بپذیرخواهی از ری بگیرتا بحجاز. رودکی .
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از دانستن . دانست . (فرهنگ نظام ). عمل دانستن . دانندگی . دانائی . علم و فضل و دانستن چیزی باشد. (برهان ). درایت . فقاهة. فقه .
پاسخ دهلغتنامه دهخداپاسخ ده . [ س ُ دِه ْ ] (نف مرکب ) پاسخگوی . پاسخ دهنده . جواب دهنده : فرسته کسی ساز دانش پذیرنهان بین و پاسخ ده و یاد گیر.اسدی .
پژوهنده ٔ اخترلغتنامه دهخداپژوهنده ٔ اختر. [ پ ِ / پ َ هََ دَ / دِ ی ِ اَ ت َ ] (ترکیب اضافی ) منجم . ستاره شناس : بجوید سخنگوی و دانش پذیرپژوهنده ٔ اختر و یادگیر.فردوسی .